loading...

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

همسر میگه: وقتی تو مراسم عروسی و حین فیلمبرداری یهو یکی دستش رو دراز میکنه و یه اسکناس بعنوان شادباش میده، کاملا حواسم جَمعه که تو یه جیبی بذارم که متعلقات خودم...

بازدید : 1
چهارشنبه 16 ارديبهشت 1404 زمان : 12:37
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!

همسر میگه: وقتی تو مراسم عروسی و حین فیلمبرداری یهو یکی دستش رو دراز میکنه و یه اسکناس بعنوان شادباش میده، کاملا حواسم جَمعه که تو یه جیبی بذارم که متعلقات خودم توش قرار نگرفته. مراسم که تموم میشه و وسائل رو جمع میکنیم، به همه بچه‌های گروه میگم «یه گوشه جمع بشید و هرکی هرچی شادباش گرفته، رو کنه.» و از اونجایی که مطمئنم همه صادقانه این کار رو میکنن، شک به دلم راه نمیدم. پول‌ها رو جمع میکنم و با حذف خودم، کل شادباش‌ها رو به طور مساوی بین همه تقسیم میکنم. چون گاهی پیش میاد یکی بیشتر میگیره و یکی که مسئول باطری و کار‌های متفرقه هست، هیچی نگیره.

با روحیاتی که از همسر سراغ دارم اصلا از این کارش تعجب نمیکنم.

همونطور وقتی که رشد 18 درصدی صادرات کشور بالاتر میره و چیزی تو جیب مردم نمیره تعجب نمیکنم.

همونطور قراردادهای خودروسازی که با چین بسته میشه و پول‌های کلانی که وارد مملکت میشه و ما هیچ بویی ازش نمیبریم تعجب نمیکنم.

همونطور که فقر بیداد میکنه تعجب نمیکنم

همونطور که وقتی یه نفر میاد رو درد و دلهای من دیس لایک میذاره تعجب نمیکنم.

همونطور که ملت شدن بازیچه طلا و دلار و نفت، تعجب نمیکنم.

همونطور وقتی بیشتر از 20 ساله دنیا رو رو سر خودمون خراب کردیم که انرژی و سوخت هسته‌‌‌ای داشته باشم اما تر زدیم و به جاش روزی 4 ساعت برق قطع میشه تعجب نمیکنم.

همونطور که اگر ترامپِ احمق یهو خر تر از این بشه و برای یک بار هم شده بخواد یه گوشه‌ی مملکت رو بزنه و کلی کشته رو دستمون بمونه، تعجب نمیکنم

همونطور که به قله برسیم و از اونطرفش به دره سقوط کنیم هم تعجب نمیکنم

همسر میگه شگون داره، درسته رقم بالایی نیست ولی لااقل اونی که پشت صحنه داره به ما کمک میکنه، میفهمه که حواسمون بهش هست و همه به یه اندازه خوشحال میشن. میگه شاید با اون پول نشه حتی یه پفک هم خرید ولی احساسی که در اون بچه ایجاد میشه، همه‌ی چیزیه که تو زندگیم برای دیگران میخوام. از این حرفش هم تعجب نمیکنم. چون خوب شناختمش

همونطور که ملت آشفته‌‌‌ای که پای صندوق رفتن و بین افتضاح و افتضاح تر، افتضاح تر رو انتخاب کردن ،شناختم

همونطور آدمهایی که تو کلیپ‌های اینستاگرام، به زمین خوردن و سقوط و درد کشیدن دیگران خندیدند رو شناختم.

همونطور مسئولینی که در بحران بی پولی و تورم و کسادی بازار، تمام دغدغه شون سیلی محکم یمن به صورت نتانیاهوئه رو شناختم.

همونطور آدمهای مست و نشئه ای(نعشه)‌‌‌ای که کمر همت بستن و از کوه بالا میرن تا به قله برسن، بدون اینکه بدونن پاشون رو کجا میذارن و به چه قیمتی دارن مسیر رو طی میکنن و حاصل قدم برداشتنشون، آوار شدن و خاک ریزه‌ها روی سرِ پایین دستیهاشونه رو شناختم

کلا دیگه به این شناخت رسیدم که از هیچ چیزی تعجب نکنم. تعجب نکنم که چرا چنین شد!

غصه دارم. برای غصه‌هام قصه دارم. برای قصه‌هام روایت طنز دارم. اما دست و دلم به نوشتن نمیره.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 20
  • بازدید کننده امروز : 21
  • باردید دیروز : 29
  • بازدید کننده دیروز : 30
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 104
  • بازدید ماه : 300
  • بازدید سال : 3563
  • بازدید کلی : 40096
  • کدهای اختصاصی